
ميروي و من فقط نگاهت ميکنم تعجب نکن که چرا گريه نميکنم بي تو،
يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي تماشاي تو،
همين يک لحظه باقي است
و شايد همين يک لحظه اجازه زيستن در چشمان تو را داشته باشم
نوشته شده در چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:
عشق,
عاشق,
مجروح,
معشوق,
ساعت
2:29 توسط دانیال
| |