دیارعشق

علمی دیدنی واطلاعات عمومی

بــودي وقتي برات شکستـم             يخ زده بود شـاخه گُل تو دستـــم

کجــا بـودي وقتــي غريبــي و درد            داشت مـن تنها رو ديوونه ميـــکـرد

کجــا بودي وقتي کنـار عکســـات            شبا نشستم به هواي چشمـــات

کجا بــودي ببيني مــن ميســـوزم            عيــن چشــات سيـاهه رنـگ روزم

ســـرزنشــــاي مردمـــو شنيـــدم            هــر چــي که باورت نميشه ديـدم

کنـــايه هــاشونــو به جون خريدم            نبــود ستــاره ام شبـا گريه چيـدم

کجا بودي وقتي اشکــام ميريخت           خون جاي گريه از چشام ميـريخت

کجـــا بودي وقتـــي آبـــروم مـــرد           امــا به خـاطر چشات قسم خـورد

کجـــا بودي وقتي که پرپر شـــدم           سوختم و از غمت خاکستر شدم

                               خنده واسه هميشه از لبـام رفت

                          رسيدن از مرمر رويــاهـــــام رفت

  

نظر یادت نره ...

نوشته شده در چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:عشق,کجابودی,شعر,عاشقانه,معشوقه,مجنون,لیلی,غریبه,ساعت 2:23 توسط دانیال| |

 

خدا گفت زمین سردش است.
چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت:من
خدا شعلی ای به او داد
لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت
سینه اش اتش گرفت
خدا لبخند زد.لیلی هم
خدا گفت:
شعله را خرج کن زمینم را بهاتش بکش
لیلی خودش را به اتش کشید
خدا سوختنش را تماشا کرد
لیلی میترسید
میترسید اتشش تمام شود
لیلی چیزی از خدا خواست
خدا اجابت کرد
مجنون سر رسید
مجنون هیزم اتش لیلی شد
لیلی گر میرفت
خدا حظ میکرد
اتش زبانه کشید اتش ماند
و
زمین خدا گرم شد
خداگفت:اگر لیلی نبود
زمین من همیشه سردش بود. 
 
نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1390برچسب:لیلی,عشق,مجنون,عشق لیلی,ساعت 21:7 توسط دانیال| |


Power By: LoxBlog.Com